مادر

از پله های امارت قدیمی مادربزرگ بالا می رفت. دلش گرفته بود. چند سالی می شد که از این خانه رفته بود. حالا برا خود مردی شده بود. دیگر صدای هیاهوی قدیمی خانه, فریادهای پدر, خنده های  مادر و گریه های خواهر شنیدن نمی شد. دیگر نمی توانست صدای افتادن شبنم ها از روی نیلوفرهای روی دیوار را بشتود. اما هنوز صدای کلاغها, خش خش ردپای باد میان برگها را می شنید. به آخرین پله که رسید سرش را برگرداند. تمام حیاط را از نگاهش گذراند. حوض وسط حیاط هنوز آب داشت اما ماهی نداشت,  پر از قورباغه بود. هنوز بادها پشت پنجره های پوسیده می وزیدند. هنوز خورشید می تابید روی سطح کدر آب حوض. خاک, هنوز جان داشت, این را از رشد بی اندازه علفها فهمیده بود. روح از خانه قدیمی رخت بر بسته بود. ناگهان خاطره فراموش شده یادش آمد. باید هنوز چاله قدیمی اسباب بازیهایش زیر درخت کاج دست نخورده  باقی مانده باشد. آخر به جز او کسی جای آن را نم دانست. این یک راز بود بین او و خدا. بعد از چندین سال هنوز جای آن مخفیگاه را خوب بلد بود. انگار غیر از آن چاله راه دیگری به گذشته پیدا نمی کرد. دیگر دست مادری بر سرش کشیده نمی شد. دیگر چشم خواهری به راه او دوخته نمی شد. دیگر پدری نبود تا او را مرد بار بیاورد. تنها شده بود.  چاله قدیمی را پیدا کرد. با دست, با ولعی غیر قابل توصیف آنرا کند. چیزی جز یک تکه کاغذ پوسیده پیدا نکرد. دوستت دارم: مادرت.......                                                                    

                                                     روز مادر مبارک

نظرات 7 + ارسال نظر
حسن جون پنج‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 09:04 ب.ظ

وبلاگ جالبی داری
با تبادل لینک چه طوری
www.fbi.blogsky.com

کریم شفائی پنج‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 09:05 ب.ظ http://jahanshahreman.persianblog.com

سلام دوست عزیزم!

"اگر نمی خواستی عاشق شوی، موهایت را چرا پریشان کردی؟"!

// راز این جادو را بر من بگشای،
ای ساحره سرزمین های بارانی عشق! //



کتاب شعر الکترونیکی " کریم شفائی " در آدرس:

www.jahanshahreman.persianblog.com

منتشر شد.

فقط کافی است وارد فضای وبلاگ شده و روی این سطر کلیک کنی:

اگر نمی خواستی عاشق شوی چرا موهایت را پریشان کردی شاعر کریم شفائی //
//
تا " تو را روی بال های بلندم بنشانم و
به آسمان هایی ببرم
که گردن آویز خدایش ستارگانی است که
نور از چشمان تو گرفته اند! "



می خواستم خواهش کنم سری بزنید و با نقطه نظرات خودتان مرا راهنمایی کنید.
من چشم انتظار عزیزان بزرگواری هستم که از بیان نقاط ضعف و قوت کار من مضایقه نکرده و مرا مدیون خود می کنند.
سپاسگزارم.

گلی جون یکشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 04:56 ب.ظ http://girl.blogsky.com

طبق تخمین مامانم ۴ سال دیگه در چنین روزی به منم روز مادر رو تبریک می گند!

عشق الکی سه‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 04:03 ب.ظ http://vosogh.blogsky.com

سلام
وای دمت گرم عجب متن زیبایی بود

[ بدون نام ] سه‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 07:02 ق.ظ

ا

[ بدون نام ] سه‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 07:02 ق.ظ

ا

ستاره پنج‌شنبه 11 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 03:19 ب.ظ

عالی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد